کاش تشنه لب نبودم
عموجانآمد آن وقت سحرگاه اذاناز برِ گوشِ سکینه به سلامعطر از معرکه آغوش خودش وا بکنددر سحرگاه دلی عطر اذان گوش کندپیش تا قطره شود در برِ اوجسر به سجده دل خویش وا بکندای دل آرام بگیر
علقمه اینجا
پیداستاشک میریزد و دنبال صنوبر برودتو فقط اذن اذان را به سلامت بفرستمابقی دست اذان گوست که باور بکندعلقمه مشک فشان بر دل ارباب نشستدور شد آنچه بخواهد ز دلش وا بکندگریه از آب فرات و گله از رستمِ دستدست در دست برادر گره ها وا بکندسوگند ۱۳۹۸.۷ در مسیر قسم...
ادامه مطلبما را در سایت در مسیر قسم دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : sougandsadat بازدید : 80 تاريخ : پنجشنبه 8 دی 1401 ساعت: 12:29